ناگویا



 

. تو به قدر کفایت به خود رنج داده ای که سرنوشت انسانیت را از یاد ببری. تو دیگر ساکن سیاره ای سرگردان نیستی. تو هیچ پرسش بی جوابی از خود نمی کنی. تو یکی از آن جاخوش کردگان حقیر شهر تولوزی. هنگامی که هنوز فرصتی باقی بود کسی شانه هایت را نگرفته و تکانت نداده است. اکنون گلی که تو را سرشته خشکیده و سخت شده است و از این پس هیچ چیز در وجود تو نخواهد توانست آهنگساز خفته یا شاعر یا کیهان شناسی را که چه بسا زمانی در تو بود بیدار کند.

 

زمین انسانها - سروش حبیبی - انتشارات نیلوفر - |صفحه‌ی 23 |

 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فروش بازی های Origin , Uplay , Steam | فروش اکانت های کرکی اخذ مشاوره و صدور گواهی نامه ایزو مرکز تخصصی هوشمند سازی ساختمان گرافیست ومشاوره حرفه ای چاپ گروه صنعتی گنجبان نوشدارو سایت بازار آگهی تبلیغاتی هوشمند ایران نظرنیوز up2movie بررسی جدیدترین اخبار پزشکی